بیشتر انسانها کارهایشان بر اساس بیم است، نه امید. کسانی که براساس امید و بشارت الهی کار میکنند، یک مرتبه بالاترند.
عابدینی، محمدرضا (۱۴۰۰) پروانگان شمع جمع. قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، دفتر نشر معارف.
۵ و ۶ شهریور:ساعت دو بامداد یکشنبه، کارم رو برای استادِ جان فرستادم.یک فیلم درام قدیمیِ مالِ بیست سال پیش دانلود کردم و دیدم. اینجوری تا اذان صبح بیدار موندم و بعد از نماز خوابیدم.بیدار که شدیم، صبحانه و ناهار رو یکی کردم. خونه رو مرتب کردم. با بچهها کاردستی درست کردم.ساعت سه و نیم، آماده شدیم که طبق هماهنگی قبلی بریم خونه مامان. مامان پیامک داد: "یک ساعت دیگه بیایید."به بچهها گفتم: "ببرمتون پارک؟"فاطمهزهرا گفت: "بریم کتابخونه عمومی."و رفتیم و ثبتنامشون کردم و کلی کیف کردیم.عصر رفتم پیش مهریخانم. برگشتنی رفتم یک سوپری برای خودم شکلات هیس بخرم، که دیدم کلی عطر (از این کپیهای شرکتی) آورده. تصمیم گرفتم یه کوکوشنل به خودم هدیه بدم...بعد با ترانه؛ با شکلات هیسِ سفیدی که زیر زبونم آب میشد، چست و چابک، برگشتم سوی خانه :)این شادی رو به خودم در شرایطی هدیه کردم که یک هفته تمام، مشغولِ یک ماجرای مسخرهی خانوادگیطور بودیم و از اون موقع همسر مریض شده و الان ده روزه که افتاده و به محض رسیدن به خونه مامان باید مشغول بچهها بشم و مغزم رو آماده جیغ و دعواهاشون بکنم. تازه، شب مامان مهمون داشت و خلاصه تمام انرژیام کشیده میشد و شد! شب هم راحت نخوابیدم. استرس مغزم رو میخورد.صبح امروز، دوشنبه، ساعت ۹ با استادِ جان جلسه بررسی کارم رو داشتم. سه ساعت طول کشید. برگشتم خونه، لهِ له. انقدر حجم اصلاحات بالاست که میترسم به دفاع شهریور نرسم. تصمیم گرفتم از الان تا دو ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1402 ساعت: 15:38